تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ رنگین کمانی

رمان دختر مافیا(پارت ۲)

رمان دختر مافیا(پارت ۲)

| Aida

لیا.

من با مامان رفتیم پایین که با زن عمو نیایش و لیام مواجه شدیم(زن عمو همسر آریا هس و لیام پسر شون لیام ۶ سالشه) 

نیایش.

سلامم به دوست خوب من آسیه دیگه دوست جدید پیدا کردی به ما سری نمیزنی

آسیه.

این چه حرفی هس تو بهترین رفیقمی 

نیایش.

بیا شوهرامون آمدن 

لیا. 

لیام سریع رفت پرید بقل باباش منم خیلی دوست داشتم ولی خب نمیشد میترسیدم بابام دعوام کنه فقط سلام دادم بابام خیلی عصبی بود هیچ وقت این‌طوری ندیده بودمش 

رایان .

فکر کنم اونقدر عصبانی هستم که لیا هم فهمیده این اینجا چیکار میکنه برا چی اومده 

آسیه.

بالخره  ایهام هم آمد سریع رفتم پیشش یک دقیقه یادم رفت رایان اینجاس خودم رو جمع جور کردم  و سلام دادم بعد دیدم رایان رفت پیش آریا نشست و مشروب خورد اونم جلو لیا اون خیلی با لیا صمیمی نیست ولی مطمئنم که از منم لیا رو بیشتر دوس داره لیا داشت با تعجب نگاه می‌کرد  میخواست بپرسه ولی مثل همیشه می‌ترسید

رایان .

بلند شدم و رفتم رو سکوها وایسادم و همه ی مهمون ها داشتن من رو نگاه میکردن آریا سری به نشانه تاسف تکان داد اخه خاندان آسیه و دو خاندان بزرگ  دیگه اونجا بودن گفتم تلویزیون رد روشن کنن میخواستم همه ببین عکساش رو که باهم به گردش و پاساژ و  جاهای دیگه رفتن تلویزیون روشن شد و....

 

 

 

اگه دوس داشتی لایک کن و کامنت بزار

تصویر پروفایل Aida سطح تجربه Aida
Aida
2 ماه پیش
مرسی
تصویر پروفایل 🦋 ƧΛПΛ 🦋 سطح تجربه 🦋 ƧΛПΛ 🦋
🦋 ƧΛПΛ 🦋
2 ماه پیش
عالی بید
ارسال نظر آزاد است اما می‌توانید برای استفاده از امکانات و کسب تجربه وارد شوید
پاسخ به
لطفا دوباره تلاش کنید
نظر ثبت شد