
رمان دختر مافیا (پارت ۸)
لیا.
من ی هفته هست به اینجا آمدم و الان دیگه عید هست چون همه ما از خاندان (T)هستیم مارو میخوان ببرن به خونه خاندانی مون در واقع حرف هایی که آریان بهم گفته همه آدم هایی که اونجا زندگی میکنن خون اون خاندان رو دارن
آرشام .
سرم درد میکنه سر خدمتکار امروز برنامه چیه ؟
سر خدمتکار .
امروز کاری برای انجام دادن ندارید و چون عیده باید برین پیش خانوادتون .
آرشام .
ازش متنفرم ای سرم یکمی برام آب بیار و دارو
راوی .
آرشام از پدرش و عمو هاش دل خوشی نداره و از رفتن اونجا خوشش نمیاد چون قرار امشب لیا خیلی اذیت بشه و چیز هایی ببینه که ....
ادامه مطلب
تا حالا با چشم ندیده بخاطر همین یه دایه براش گرفته که کمکش کنه
دایه به معنی کسی که از بچه نگهداری میکنه
دایه .
بانو از این طرف من اتاقتون رو به شما نشون میدم
لیا .
این اتاقه منه(چشماش داره برق میزنه اتاقش خیلی بزرگه اخه)
دایه.
بله بانو
لیا .
بهم بگو لیا و راستی اسمت چیه
دایه .
عه بانو لیا اسم من نینا هست ولی خواهشا جلو ارباب و ارباب سابق چیزی نگین و منو دای...ه دا.یه صد.ا بزنین ازتون خواهش میکنم
لیا .
چی شد حرف اشتباهی زدم چرا ترسیدی باشه دایه
راستی ارباب و ارباب سابق کیا هستن
دایه .
ممنون ارباب پدرتون هستن وارباب سابق هم پدربزرگتون
لیا.
یعنی اینجا چه خبره چرا این طوری ترسیده