تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ رنگین کمانی

رمان دختر مافیا( پارت ۱)

رمان دختر مافیا( پارت ۱)

| Aida

سلاممم 

لیا 

سلام اسم من لیاست من در یک خاندان مافیایی بدنیا آمدم من چون دخترم و پسر نیستم همه باهام بد هستن تو خانواد من همه باهم زندگی میکنن توی یک خونه وبجزء من باز هم دختر تو این خانواده هس ولی من چون بچه ی رئیس این خاندان هستم باید پسر میشدم و حالاکه نشدم همه می‌خوان نباشم این حس منه

 

رئیس خاندان(s)پدر لیا رایان

از امروز متنفر باور نمیشه بعد۶سال که ما ازدواج کردیم درسته که همو دوست نداشتیم ولی دلیل نمیشه که تو روز سالگرد ازدواجمون بفهمم که داره بهم خیانت میکنه از اولین روزی که باهم ازدواج کردیم منم میتونستم خیلی راحت این کار رو کنم ولی نکردم چرا این کار رو کرد باهام

برادر رایان( آریا)

داداش باور نمیشه همچین کاری کرده باشه

رایان 

چیزی پیدا کردی

آریا

ها اهان آره انگار از بچگی همو دوس داشتن و وقتی هم ازدواج میکنه با تو باهم چت میکردن و همو میدیدن

رایان 

حتی به فکر لیا هم نبود آخه کدوم رئیس مافیایی میذاره 

زنش با دوستاش بره بیرون  بره پاساژ و .....  باشه همو دوست نداریم ولی من از وقتی لیا بدنیا آمد نه مست اومدم خونه نه با کسی بودم  ولی چرا اون این کارو کرد باورم نمیشه 

آریا 

داداش کاری هس که شده کاری نمیشه کرد امشب چیزی نگو بزا فردا که مهمون نداریم کلی هدم داره میاد 

رایان 

دیگه نمیخوام بیشتر ادامه پیدا کنه امشب تموم میشه این قضیه 

آسیه

به ایهام پیام دادم(ایهام پسر عموش و دوست پسرش هس) گفت با اینکه از رایان متنفره میاد که منو ببینه عاشقشم دارم لیا رو آماده میکنم لیا زندگیمه تنها کسی که دوسش دارم از این خانواده ولی تنها مشکلی که داره این چشم ورنگ موهاش که شبیه باباش میکنه برا من مهم نی دخترم مثل عروسک شده 

لیا 

امشب شب سالگرد ازدواج مادر و پدرم هس ی ترسی دارم  

سلام اگه میشه لایک کن و اگه خوب بود کامنت بزار میرسی😘

ارسال نظر آزاد است اما می‌توانید برای استفاده از امکانات و کسب تجربه وارد شوید
پاسخ به
لطفا دوباره تلاش کنید
نظر ثبت شد