
رمان دختر مافیا(پارت۱۰)
آرشام .
خودت که میدونی قانون اینجا رو اون حق این کار داره و منم نمیتونم جلوش بگیرم (من به عنوان رئیس خاندان میتونم جلوش بگیرم ولی میخوام عکس العمل لیا ببینم)
لیا .
ولم کن
راوی .
آرتین موهای لیا ول کرد ولی انقدر کشیده بود که از سرش یکم خون میآمد
آرتین .
اول معذرت خواهی میکنی دوم اگه یه بار دارم میگم یه بار دیگه از این رفتار ها جلو من داشته باشی من اون موقع میدم باهات چیکار کنم .
لیا.
به اطرافم نگاه کردم هیچکس براش مهم نبود حتی بابام چرا من انقدر تنها شدم
ادامه مطلب برو
لیا.
نمیگم ببخشید چون تو اول بد حرف زدی بامن
آرتین .
این بچه چرا میخواد خودشو قوی نشون بده وقتی انقدر ضعیفه ولی نمیتونم جلو یه علف بچه کم بیارم
آرتین .
ببین بچه ....
راوی.
لیا از هوش میره و آرشام میگه دکتر رک خبر کنن
آرتین .
هی یه لیوان آب بیارین لعنت بهش
راوی.
آرتین لیا رو میبره میذاره رو مبل و آرشام با دکتر میاد
دکتر .
سرش ضربه دیده زیاد شدید نی ولی باید مراقب باشید
آرتین .
ممنون
آرشام .
الو ... هان عمرا بزارم ببینیش ....... همین که زنده ای خدارو شکر کن گوشی رو من قطع میکنه
آرتین .
دلارام بود
آرشام .
هان آره من که بهش گفتم بخشیدمش و کسی باهاش کاری نداره میگه بچم رو بده تو نمیتونی نگهش داری
آرتین.
راست میگه که
آرشام.
بابا یعنی میگی بچه بدم بهش بچمو م..
آرتین .
بسه دیگه نگفتم بهش بگو اگه بیاد اینجا میتونه ببینش
راستی قراره بری مسافرت
آرشام آره ی هفته یا دو هفته نیستم از لیا مراقبت کن اگه میشه مثل امشب نشه نمیخوام بچم دیگه نبینم