تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ رنگین کمانی

رمان دختر مافیا (پارت۹)

رمان دختر مافیا (پارت۹)

| Aida

راوی .

دایه لیا رو آماده کرد و برد پایین پیش مهمون ها لیا حس خیلی بدی داشت و چیزی که میدید باورش نمی‌شود 

لیا.

اینجا دیگه گذاشت اینا چ...چرا این طوری هست دایه من میخوام برگردم اتاقم 

راوی .

درواقع یه نفر تو غذای ارباب سابق یکم فلفل اضافی ریخته و اون دستور داده اون مرد رو تا هرچقدر که میتونن کتک بزنن و در آخر اونو از بین ببرن

دایه.

بانو فقط برین یه گوشه بشینین و بعد به ارباب سابق سلام کنین این موضوع به شما مرتبط نمیشه

برو ادامه مطلب 

لیا.

کاری که دایه گفت انجام دادم و دیدم بابام داره میاد 

آرشام.

رفتم تو مجلس مهمونی دیدم اون پیرمرد با دوستاش نشسته داره یکی از زیر دست های منو کتک میزنن 

آرشام. 

(باصدای بلند)اینجا دقیقا چه غلطی داری میکنی پیری شما گمشده کنار ببینم یه بار دیگه دستت به افراد من بخره بیچاره میکنم 

ارباب سابق (آرتین)

باشه چته حالا این تو غذا من فلفل زیاد ریخته بود گفتم یکم سرگرم شیم خودت که میدونی کوچکترین کار ها مجازات داره راستی اون دختره کجاست 

آرشام .

منظورت لیا هست 

آرتین .

آره همین 

لیا .

اولا من دختره نیستم لیا هستم اسم دارم پس حق نداری منو اینجوری صدا کنی 

دایه .

با..نو سریعا معذرت بخوان خواهش میکنم لطفا 

آرتین. 

انگار هنوز کسی بهت ادب یاد نداده اشکالی نداره خوب میدونم باهات چیکار کنم (از موهای لیا میگیره و با خودش لیا میبره)

دایه.

ارباب خوا..هش میکن..م از...ت.تون بانو نجات بدید اون خیلی هنوز بچه هست نمیتونه کتک خوردن تحمل کنه  تلف میشه