تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ رنگین کمانی

رمان دختر مافیا (پارت۶)

رمان دختر مافیا (پارت۶)

| Aida

لیا .

نشته بودم رو زمین که یکی برام یک خورده غذا آورد ی سیب‌زمینی آب پز با یکمی آب و چند دقیقه گذشت که یه پسر بچه رو پرت کردن تو جایی که من بودم و در رو بستن پسره بد جور کتک خورده بود

لیا .

حالت خوبه

پسره.

آره عادت دارم همیشه همینه راستی تو کی ای هان ندیده بودمت

لیا .

من تازه اومدم بابام رئیس اینجا هس 

پسره.

اها پس تو لیایی ها

لیا .

آره اسمت چی هس و چند سالته

 

پسره .

اسمم آریان هس ۶سالمه

لیا ..

چرا برا تو غذا نیاوردن 

آریان.

چون تنبیه هستم نباید ی روز هیچی بخورم تازه دیروزم نخوردم غذا

لیا.

سیب زمینی رو نصف کردم بیا این برا تو اینم مال من آریان.

مرسی 

راوی .

اون شب همچی خوب بود فردا لیا د ایلیا رو بردن به جایی که نزدیک ۱۲ تا بچه بودن 

لیا .

این ..جا کجاست

آریان.

این جا جایی هس سرباز برای چند سال دیگه خاندان آماده میکنن همون هم راضی هستیم که جزءاین خاندانیم

ارشام پدر لیا.

امروز باید بدویین ۵ نفری که باقی بمونن می‌تواند غذا ی خوبی بخورند و بقیه باید تا صبح کل عمارت رو تمیز کنن

لیا .

مگه همیشه غذا چیه 

آریان.

یا تخم مرغ یا سیب زمینی... غذا های ساده

لیا. 

اها

آریان .

فقط تا جایی که میتونی بدو و پا پس نکش باشه

لیا.

باشه

راوی.

مسابقه تموم شو آریان اول و لیا پنجم شد ۴ ساعت داشتن می‌دویدند و نهارشون رو خوردن  و رفتن به اتاق خواب اتاقی که یک عالمه تخت دو طبقه داشت آریان  طبقه بالا خوابید لیا هم پایین  

برو ادامه مطلب

 

 

 

 

 

راوی .

ارشام آریان رو تو ی خونه متروکه پیدا میکنه ی نوزاد تازه بدنیا اومده اون رو میبره و بزرگش میکنه پس ارشام آریان رو مثل پسرش میدونه البته خواهرش رز اون رو به سرپرستی گرفته