لیا.
من با مامان رفتیم پایین که با زن عمو نیایش و لیام مواجه شدیم(زن عمو همسر آریا هس و لیام پسر شون لیام ۶ سالشه)
نیایش.
سلامم به دوست خوب من آسیه دیگه دوست جدید پیدا کردی به ما سری نمیزنی
آسیه.
این چه حرفی هس تو بهترین رفیقمی
نیایش.
بیا شوهرامون آمدن
لیا.
لیام سریع رفت پرید بقل باباش منم خیلی دوست داشتم ولی خب نمیشد میترسیدم بابام دعوام کنه فقط سلام دادم بابام خیلی عصبی بود هیچ وقت اینطوری ندیده بودمش
رایان .
فکر کنم اونقدر عصبانی هستم که لیا هم فهمیده این اینجا چیکار میکنه برا چی اومده
آسیه.
بالخره ایهام هم آمد سریع رفتم پیشش یک دقیقه یادم رفت رایان اینجاس خودم رو جمع جور کردم و سلام دادم بعد دیدم رایان رفت پیش آریا نشست و مشروب خورد اونم جلو لیا اون خیلی با لیا صمیمی نیست ولی مطمئنم که از منم لیا رو بیشتر دوس داره لیا داشت با تعجب نگاه میکرد میخواست بپرسه ولی مثل همیشه میترسید
رایان .
بلند شدم و رفتم رو سکوها وایسادم و همه ی مهمون ها داشتن من رو نگاه میکردن آریا سری به نشانه تاسف تکان داد اخه خاندان آسیه و دو خاندان بزرگ دیگه اونجا بودن گفتم تلویزیون رد روشن کنن میخواستم همه ببین عکساش رو که باهم به گردش و پاساژ و جاهای دیگه رفتن تلویزیون روشن شد و....
سلاممم
لیا
سلام اسم من لیاست من در یک خاندان مافیایی بدنیا آمدم من چون دخترم و پسر نیستم همه باهام بد هستن تو خانواد من همه باهم زندگی میکنن توی یک خونه وبجزء من باز هم دختر تو این خانواده هس ولی من چون بچه ی رئیس این خاندان هستم باید پسر میشدم و حالاکه نشدم همه میخوان نباشم این حس منه
رئیس خاندان(s)پدر لیا رایان
از امروز متنفر باور نمیشه بعد۶سال که ما ازدواج کردیم درسته که همو دوست نداشتیم ولی دلیل نمیشه که تو روز سالگرد ازدواجمون بفهمم که داره بهم خیانت میکنه از اولین روزی که باهم ازدواج کردیم منم میتونستم خیلی راحت این کار رو کنم ولی نکردم چرا این کار رو کرد باهام
برادر رایان( آریا)
داداش باور نمیشه همچین کاری کرده باشه
رایان
چیزی پیدا کردی
آریا
ها اهان آره انگار از بچگی همو دوس داشتن و وقتی هم ازدواج میکنه با تو باهم چت میکردن و همو میدیدن
رایان
حتی به فکر لیا هم نبود آخه کدوم رئیس مافیایی میذاره
زنش با دوستاش بره بیرون بره پاساژ و ..... باشه همو دوست نداریم ولی من از وقتی لیا بدنیا آمد نه مست اومدم خونه نه با کسی بودم ولی چرا اون این کارو کرد باورم نمیشه
آریا
داداش کاری هس که شده کاری نمیشه کرد امشب چیزی نگو بزا فردا که مهمون نداریم کلی هدم داره میاد
رایان
دیگه نمیخوام بیشتر ادامه پیدا کنه امشب تموم میشه این قضیه
آسیه
به ایهام پیام دادم(ایهام پسر عموش و دوست پسرش هس) گفت با اینکه از رایان متنفره میاد که منو ببینه عاشقشم دارم لیا رو آماده میکنم لیا زندگیمه تنها کسی که دوسش دارم از این خانواده ولی تنها مشکلی که داره این چشم ورنگ موهاش که شبیه باباش میکنه برا من مهم نی دخترم مثل عروسک شده
لیا
امشب شب سالگرد ازدواج مادر و پدرم هس ی ترسی دارم
سلام اسم من ایداست
این اولین رمانم هس
لیا
دختری که در خانواده ای که مافیا ست به دنیا آمده خانواده ای که به بیرحمی تمام معروف هستند لیای۵ ساله باید برای زنده ماندن تلاش کنه
رئیس خاندان (T)پدرلیا
مردی به نام آرشام با داشتن ۲۳ سال سن تمام مافیا از اون میترسن چه پیر چه جوون اون ترسناک ترین مرد مافیاست ( نه از نظر قیافه چون اون خیییلی زیباست خیلی اون موهای نیمه بلند که اون هارو میبنده دارد به رنگ شراب و همچنین چشمای شرابی لیا از این نظر به پدرش رفته) همه به اون لقب اژدهای سرخ رو دادن با شنیدن این اسم همه میترسن و....
مادر لیا
دلارام زنی که بخاطر بچه همچی رو ول میکنه و بچه به بهترین دوستش آسیه میده و خودش هم فرار می کنه
وان پیس
تمرکز داستان بر مانکی دی.لوفی است—مرد جوانی که بهطور ناخواسته با خوردن میوهٔ شیطان رو به دزدی آوردهاست. او سفری را از دریای کبود شرق آغاز میکند تا گنج پادشاه مرحوم دزدان دریایی موسوم به «وان پیس» را پیدا کند و خود پادشاه دزدان دریایی شود. لوفی در جریان به خدمت گرفتن خودمهٔ کشتی خود، با دزدی به نام رورونوا زورو آشنا و دوست میشود. نامی میمونِ دزد، اوسوپِ دروغگو و سانجی نیز در این راه به آنان میپیوندند.
مانکی. دی. لوفی
او کاپیتان دزدان دریایی کلاه حصیری است و رؤیای تبدیل شدن به یک دزد دریایی را از دوران کودکی در سر میپروراند. لوفی در سن هفده سالگی سفر دریایی خود را از دریای آبی شرق به سمت گرند لاین برای پیدا کردن گنجی افسانه ای به نام «یک تکه» (One piece) شروع کرد تا با پیدا کردن آن به عنوان پادشاه دزدان دریایی جانشین «گل دی. راجر» شود. در طی این سفر، او پا چندین هماورد مبارزه میکند و با کمک کردن به ساکنان یک جزیره، دوستانی را پیدا میکند. او از بدن لاستیکی خود برای دفاع و حمله استفاده میکند که طیف وسیعی از تکنیکها و ضربات را شامل میشود. ضربه معروف او گومو گومونو پیستول است که از راه دور مشت خود را پرتاب میکند.[۷]